آرشیو مهر ماه 1396

راجب تمام كسايي كه شكست ميخورن قلبشون ميشكنه

اوني كه همه چيزخوب بلدن رفتن هم خوب بلدن

تواِ لعنتي؛ خوب ميدونستي براي اينكه زندگي يكي بعد رفتنت ديگه پا نگيره بايد چيكار كني... خوب ميدونستي كه ساعت دو ظهر وقتِ دوستت دارم گفتنه نه يك شب، كه دوستت دارمِ دو ظهر وسطِ اون همه شلوغي فرقش با باقي دوستت دارما فرقه زمينِ تا آسمون... تو خوب ميدونستي كه بايد دستشو بگيري بذاري رو سينت، بذاري حس كنه صداي قلبتو با كفِ دستاش بعد آروم تو فاصله يك سانتيش يه جور كه نفسات بخوره تو صورتش بگي كه نباشي اين صدا رو كف دستاي هيچكس لمس نميكنه ديگه... تو خوب ميدونستي بايد تو مريضي يكيو بغل كني، تو مريضي صورتشو با دستات قاب بگيري و بگي كه چشماش بهترين پرتره ي دنياست... تو خوب ميدونستي وقتي رو موهاي از بارونِ خيسِ يكي داغي لباتو بذاري و به جايِ خودت به فكر نلرزيدن تن اون باشي، كارشو تموم كردي... تو خوب ميدونستي موقعي كه آدم سرشو ميندازه پايين و با دستاش بازي ميكنه فقط نياز داره به يه گرما،يه امنيت و يه حصار كه دور تا دور تنشو محاصره كنه... تو خوب ميدونستي براي كشتن حس من چيكار كني، براي ديگه نچسبيدن دوستت دارم به دل و جونم، براي ديگه نلرزيدن دلم از تپشاي قلب كسي، براي دوباره ديوونه ي چشماي كسي نشدن... تو خوب ميدونستي براي تموم كردنِ آرامش گرفتن از امن شونه هاي يكي بايد چيكار كني... تو همه چيو خوب ميدونستي و من نميدونستم كه اونايي كه همه چيو خوب بلدن رفتنو از همه بهتر بلدن...